کار ما چیست ؟
آیا این نیست عاشق بودن عاشق ماندن و عاشق مردن ؟
عاشق او که ما را میخاهد و به لبخند ما از خویش رها میگردد ؟
عاشق او که میخاهد به اندازه ی هر روز ما عاشق باشیم .
پس عشق پاکم تقدیم به او که بی او حتی بهشت هم نمیخاهم .
با سلام خدمت دوستان عزیز
عده ای از دوستان خواسته بودند که منبعی که از آن اثر هال را اتخاذ کرده بودم را بنویسم . چون خودم دانشجوی برق هستم اطلاعاتی خواه نا خواه در این زمینه دارم .
اما اگر بخواهم منبع خوبی معرفی کنم هیچ کدام مثل کتاب خود آقای هال( پدیده ی هال ) نخواهد بود .
دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است
خدایا از من بگیر هر آنچه که تو را از من گرفت
خدایا بر من فزونی بخش هرانچه که تو را بر من ارزانی داشت
خدایا به من اعتقادی عطا فرما تا ایمان برایم نان و نام نیاورد و توفیقی ده تا نام و حتی نان خود را صرف ایمان سازم
خدایا تو انی که من دوست میدارم مرا آن کن که تو دوست میداری.
زمان آن باز هم فرا رسید مثل پارسال مثل هر سال مثل 1400 سال گذشته
آیا این خانه ی سنگی این قدر ارزش دارد ؟
یا ارزش به چیز دیگری است ؟ چه هست که به ان ارزش بخشیده ؟
آیا دل نیست ؟ این کعیه ی مخفی ماست که به آن ارزش داده است . پس حاجیا برو طواف دلی کن که کعبه ی مخفی است .
به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک
چرا باید که من به گرد تو بگردم
ندا آمد که ای خاک تو با پا آمدی باید بگردی
برو با دل بیا تا من بگردم